پرچم ایالات مؤتلفه آمریکا | رسمی
320,000 تومان
پرچم رسمی ایالات مؤتلفه آمریکا | جنوبی های جنگ داخلی آمریکا
توضیحات:
🟢 در ۱۲ اپریل ۱۸۶۱ سربازان دولت جدید ایالات موتلفه آمریکا در کارولینای جنوبی بر روی سربازان دولت فدرال در پادگان "سامپتر" آتش گشودند. این آغاز جنگی بود که ۴ سال طول کشید و ۲ میلیون تلفات به بار آورد و طی آن جنوب تخریب شد.
🟢 سه دلیل اصلی جنگ داخلی آمریکا عبارتند از: اختلاف های فرهنگی و عقیدتی، نارضایتی از قدرت زیاد دولت فدرال در مقابل دولت های ایالتی و برده داری.
بردهداری اصلی ترین و عمیق ترین ریشه جنگ داخلی آمریکا بود. به گفته "جفرسون دیویس" رییس جمهور یالات موتلفه، دلیل تصمیم ایالات جنوبی به جدایی: «وجود یک سیستم متاداول، متخاصم و سازمان یافته از قوانین و سیاست ها علیه حقوق مالکان و زمین داران در ایالات جنوبی بود.»
بخشی از ترس جنوبیان همچنین به انقلاب هائیتی برمیگشت. چراکه وقتی بردگان آفریقایی دست به شورش زدند قتل عام گسترده ای از سفید پوستان به راه انداختند. به همین دلیل جنوبیان میترسیدند با برچیده شدن برده داری اتفاق مشابه ای برای خودشان رخ دهد. آنها گمان میکردند غیرقانونی شدن برده داری منجر به یک جنگ نژادی گسترده در جنوب شود.
همچنین اقتصاد جنوب چون بر پایه کاشت پنبه بود شدیدا به نیروی کار آفریقایی وابسته بود. حدود ۱/۴ خانوارهای های جنوبی برده داشتند و بنابراین غیرقانونی شدن این عمل، ضربه شدیدی به تمامی مردم ایالات جنوبی میزد.
(جنوب آمریکا به لطف صادرات پنبه، کالایی با تقاضای پایان ناپذیر در عصر صنعتی، به چهارمین اقتصاد ثروتمند جهان تبدیل شده بود.)
حتی مردم فقیر جنوبی نیز مخالف برچیده شدن برده داری بودند چنانچه این عمل حداقل تنها فاصله بین آنها و پایین ترین سطح جامعه بود.
🟢 به دلیل فشار های دولت فدرال، ایالات و احزاب شمالی (از جمله حزب جمهوری خواه) برای برچیده شدن برده داری، ماندن در ایالات متحده برای جنوبیها چیزی جز تهدید اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نبود.
همچنین به دلیل رشد جمعیت ایالات شمالی، تعداد نمایندگان جنوب و متعاقباً قدرت سیاسی آنان در دولت فدرال کمتر شده بود و جنوبیان احساس میکردند که در ایالات متحده مورد تبعیض قرار میگیرند.
کارخانه ها، بانک ها و تجار شمالی به طور فزاینده ای تجارت پنبه در جنوب را به کنترل درمیآوردند و تهدیدی برای اقتصاد مبتنی بر کشاورزی جنوب تلقی میشدند.
🟢 در این مقطع جنوبیان وضعیتی را میدیدند که جنوب به آرامی به تبعیت و بردگی شمال درمیآمد پس برای حفظ قدرت سیاسی ایالات جنوبی به متحدین جدیدی نیاز داشتند.
در همین حین که ایالات متحده با خرید سرزمین بسیار وسیع لوئیزیانای فرانسه از دولت ناپلئون و یا اژ طریق جنگ با مکزیک زمین های جدید به دست میآورد و ایالات جدید متولد میشدند، مسابقه ای بین جنوب و شمال برقرار شد که طی آن سعی میکردند ایالات تازه متولد شده و اعضای جدید کشور را به سمت خود بکشند. بطوری که سیاستمداران جنوبی خواستار برقراری برده داری این این ایالات بودند و شمالی ها میگفتند برده داری فقط باید به همان جنوب محدود بماند و در ایالات های جدید غیرقانونی باشد. (در یک مورد همه پرسی در ایالت کانزاس برگذار شد که در آن جنوبیان و شمالیان هر یک با شتاب خود را برای رای گیری به این ایالت میرساندند تا به نفع جناح خود رای دهند و در این میان درگیری هایی بین آنها شکل گرفت که به خونریزی کانزاس مشهور است.)
🟢 عوامل دیگری چون فرار گسترده برده ها از جنوب به شمال و خودداری این ایالات از استرداد آنها، خراب کاری های اشخاصی چون "جان براون" (یک شمالی که در ۱۸۵۹ به جنوب و ویرجینیا آمد و قصد داشت سیاه پوستان را مسلح کند و یک انقلاب به راه بیاندازد؛ وی در نهایت دستگیر شده و اعدام شد.) و رفتار سیاستمداران شمالی چون حزب تازه تاسیس جمهوری خواه که شدیدا به جنوب تاخته و از جان براون، کسی که برای جنوبی ها بارباراس و شورشی به شمار میآمد، شهید ساختند؛ جنوبی هارا درباره ماندن در ایالات متحده مردد ساخته بود.
🟢 این تردید در ۱۸۶۰ با انتخاب آبراهام لینکلن به مقام ریاست جمهوری به یقین تبدیل شد (گرچه حتی یک "رای الکترال" هم از جنوب نیاورده بود). برای جنوبی ها که قدرت رای ضعیفی داشتند، این مسلم بود که اگر لینکن به ریاست جمهوری برسد در تمام مقام های دولتی افرادی با گرایش ضد برده داری منتصب خواهد کرد و جنوب یا باید با شورش های خونبار بردگان روبرو شود و یا جلوی خواسته شمال سر خم کند و اقتصادش نابود شود.
🟢 حال سیاستمداران جنوبی بر این اصرار میکردند که شرافت ، آزادی و امنیت سفید پوستان فقط در یک صورت تضمین میشود: جدایی!
کارولینای جنوبی اولین ایالتی بود که دست به عمل شد، در ۲۰ دسامبر ۱۹۶۰ این ایالت اعلام کرد که از ایالات متحده مستقل شده. در بیانیه خود آورد که علت این جدایی، دشمنی فزاینده ایالات فاقد برده علیه جنوب و همچنین انتخاب شخصی به ریاست جمهوری که آشکارا مخالف برده داریست.
۶ ایالت دیگر به کارولینای جنوبی پیوستند: جورجیا، آلاباما، میسیسیپی، لویزیانا، فلوریدا و تگزاس و با یکدیگر ایالات موتلفه آمریکا را ۴۸ روز بعد در ۸ فوریه ۱۶۸۱ تشکیل دادند.
دو ماه تا نشستن لینکلن پشت میز ریاست جمهوری گذشت و جنوب به صورت غیر رسمی از ایالات متحده جدا شده بود و هنوز خبری از جنگ نبود.
🟢 اما جنگ بین دو دولت ۱۰ ماه بعد، در دژ سامپتر (Fort Sumpter) آغاز شد. این دژ پایگاهی در کارولینای جنوبی بود که پادگانی از ارتش شمال در آن مستقر بودند و تمام این مدت تحت محاصره غیر رسمی ارتش تازه تشکیل شده ایالات موتلفه بود.
وقتی آذوقه سربازان تمام شد، شمال اعلام کرد که قصد دارد به دژ آذوقه بفرستد ولی جنوب این را تجاوزی به تمامیت ارضی خود میدید. پس کار به شلیک بین طرفین کشید و جنگ بین ایالات موتلفه و ایالات متحده آمریکا آغاز شد.
با آغاز جنگ، ۴ ایالت دیگر یعنی: آرکانزاس، کارولینای شمالی، تنسی و ویرجینیا نیز به ایالات موتلفه پیوستند ولی ایالات متحده هنوز جمعیتی ۲۰ میلیون نفری در مقابل ۵ میلیون نفر جنوب داشت، تقریبا تمام نیروی دریایی در اختیارش بود، تعداد کارخانه هایش ۱۰ برابر جنوب بودند و ۱۵ برابر جنوب قابلیت تولید آهن, ۳۸ برابر قابلیت تولید تفنگ، ۳۴ برابر ذغال سنگ داشت.
اما جنوبی ها خوشبین به این بودند که قدرت های بزرگ اروپایی یعنی بریتانیا و فرانسه برای حفاظت از منبع با ارزش پنبه خود در جنوب به نفع آنها وارد جنگ میشوند و آنها فقط باید در برابر قدرت شمال تا رسیدن اروپایی ها مقاومت کنند.
استراتژی جنوبی ها این بود که ارتش های خود را در سراسر مرز با شمال پخش کنند تا در صورت حمله، ارتش های مجاور به یکدیگر کمک کنند. این راهبرد اشتباه از آب درآمد چراکه شمالی ها هنگام ورود به خاک جنوب با ارتش های کوچکتر از خود روبرو میشدند.
🟢 گرچه منافع قدرت های بزرگ اروپایی همه در پیروزی ایالات موتلفه و تقسیم آمریکا بود ولی درباره علت عدم دخالت آنها را میتوان گفت:
بریتانیا : در قرن نوزده بریتانیا بر بام جهان نشسته بود، قلمروش در چند قاره گسترده و حقیقتا جهانی بود. شروع جنگ داخلی و متعاقباً کاهش عرضه پنبه و گرانی آن برای بریتانیای صنعتی یک آسیب اقتصادی به شمار میآمد و به همین دلیل سیاستمداران بریتانیایی طرفدار ایالات موتلفه بودند اما امضای بیانیه آزادی تمام بردگان جنوبی توسط لینکلن در ۱۸۶۳ بریتانیا را بهانه بر کرد. چراکه این کشور خود پرچم دار آزادی و قطب اصلی ضد بردهداری در دنیا به شمار میآمد و اگر به نفع جنوب دخالت میکرد توجیهی برای افکار عمومی مردم خود نداشت.
اسپانیا: در این مقطع دیگر در قامت یک قدرت جهانی و دریایی بزرگ به شمار نمیآمد و سایه ای از اسپانیای مخوف قرن ۱۶ بود. پس توانایی تأثیرگذاری بر جنگ داخلی را نداشت. همچنین اگر دخالت میکرد آخرین خاکش در آمریکا یعنی کوبا تحت خطر قرار میگرفت.
گرچه در مسئله بحران بدهی مکزیک به دولت های اروپایی همراه بریتانیا و فرانسه به خاک مکزیک مستعمره پنجاه سال پیش خود ورود کرد اما پس از بستن قرارداد با دولت این کشور همراه بریتانیا از مکزیک خارج شد و تمایلی به ایجاد حکومت سلطنتی در مکزیک نداشت.
فرانسه: فرانسه تحت حکومت امپراتور ناپلئون سوم بیشترین تمایل برای کمک به جنوبیها را داشت. فرانسه متوجه شده بود که ایالات متحده پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به یک قدرت جهانی را دارد و حتی شخص امپراتور با یکی از دیپلمات های جنوبی دیدار کرد ولی به او گفت که فرانسه فقط به شرط همراهی بریتانیا به جنگ وارد میشود.
اما همزمان با جنگ داخلی و از سال ۱۸۶۲ در همسایگی یعنی در مکزیک، فرانسوی ها خود درگیر جنگ با این کشور بودند و قصد داشتند با کمک محافظه کاران و مسیحی ها یک حکومت سلطنتی بجای جمهوری در مکزیک برقرار سازند.
آنها در این امر موفق بودند و پس از چند نبرد دولت امپراتوری مکزیک را با حکومت ماکسیمیلیان دوک اتریش (گرچه فرانسه و اتریش حداقل از قرن ۱۵ دشمنان خونی بودند ولی این حرکت جهت تشویق اتریش به فرستادن سرباز به مکزیک بود) تاسیس کردند.
هدف فرانسه از تاسیس امپراتوری مکزیک تبدیل این کشور به یک پایگاه اروپایی یه رهبری فرانسه جهت تحت فشار گذاشتن ایالات متحده و همچنین تبدیل مکزیک به یک کشور قدرتمند در برابر همسایه شمالی خود بود.
در نهایت اما با پایان جنگ داخلی آمریکا، لیبرال های مکزیکی با حمایت نظامی ایالات متحده دست به شورش زدند و مردم فرانسه هم که دست به گیوتین و انقلاب کردنشان خوب شده بود، امپراتور را تحت فشار قرار دادند و سربازهای فرانسوی از مکزیک عقب نشینی کردند و حکومت ماکسیمیلیان سقوط کرد.
🟢 در ۱۸۶۲ فاجعه از طریق دریا از راه رسید و یک ناوگان شمالی وارد نیواورلئان شده، مهم ترین شهر و بندر جنوبی هارا اشغال کرد. در کنار رود میسیسیپی نیز قوای شمالی دیگری به پیشروی ادامه داد اما در "ویکسبورگ" متوقف شد.
جنوبی ها اما فرماندهان بهتری از شمال داشتند، مشهور ترین آنها رابرت ای.لی، فرمانده ارتش ویرجینیای شمالی بود که تجربه جنگ با مکزیک را نیز داشت.
او در پاییز ۱۸۶۲ پس از شکست دادن یک قوای مهاجم که برای تسخیر "ریچموند" میرفت، در خاک دشمن یک پیروزی دیگر در نبرد "شارپسبورگ" مقابل قوای بزرگتر شمالی بدست آورد گرچه بخاطر تلفات زیاد مجبور به عقب نشینی شد.
سپس در نبرد های "فردریکسبورگ" و 'چنسلورزویل" پیروزی های ارزشمندی کسب کرد و در تابستان ۱۸۶۳ جنگ را به خاک دشمن و ایالت پنسیلوا کشانید. او در "گتیسبورگ" باز هم مقابل یک ارتش بزرگتر که بر روی تپه ها و ارتفاعات موضع گرفته بود قرار گرفت و پس از چند روز نبرد مجبور به پذیرش شکست و عقب نشینی شد.
یک روز پس از شکست در گتیسبورگ، نیروهای جنوبی در ویکسبورگ که ماه ها تحت محاصره بودند تسلیم شدند و شمال بر تمام رود میسیسیپی تسلط یافت و بدین ترتیب ایالات موتلفه به دو نیم تقسیم شد و تگزاس از باقی جدا ماند.
🟢 از طرفی چون بسیاری از مردان جنوب به جبهه رفته بودند کمبود نیروی کار در مزارع حس میشد و موارد فرار برده ها نیز بیشتر شده بود. بیشتر از اینها محاصره دریایی که شمال از ابتدا بر روی سواحل جنوب پیاده کرده بود، ارتباط آنها را با دنیای بیرون کامل قطع کرده بود و تجارتی برقرار نبود.
رفتار ارتش های شمالی در جنوب، از جمله نیروهای تحت فرمان ژنرال "شرمن" که مزارع جنوبی هارا آتش میزدند باعث ایجاد ترس و وحشت بین سربازان جنوبی شد و آنها برای حفاظت از خانواده هایشان دست به فرار میزدند.
جنگ داخلی آمریکا ۴ سال ادامه پیدا کرد و در نهایت در ۱۸۶۵ با پخش شدن خبر تسلیم ژنرال رابرت لی، باقی نیروهای جنوبی در سراسر جبهه ها نیز تسلیم شدند و حکومت ایالات موتلفه با دستگیری رییس جمهورش جفرسون پایان یافت.